سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پشتیبانخانهنشانی ایمیل من

علی یوسفی - نسیم عشق

دنیا را بران که محبّت دنیا، کور و کر و لال می کند و سرفرازان را خوار . [امام علی علیه السلام]

 RSS 

کل بازدید ها :

26459

بازدیدهای امروز :

0


آی دی من

یــــاهـو


درباره من


لوگوی من

علی یوسفی - نسیم عشق


اوقات شرعی

جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!


اشتراک

 


آوای آشنا


نوشته های قبلی

سوفیا
سوفیا 2
پاییز 1385


[ خانه | مدیریت وبلاگ | شناسنامه | پست الکترونیک ]

علی یوسفی تاریخ شنبه 85/7/29 ساعت 12:12 عصر

از نور محبت چه خبر اهل هوس را

این آتش عشق است نسوزد همه کس را

***********

پنهان کردن دانش خود

 بهتر از آشکار کردن نادانی خود است

***********

فقط موجهای دریا هستند که عاشقن آره فقط اونا هستن با اینکه میدونن

 اگر برسن به ساحل میمیرن بازم بیقرار رسیدن

********************

 

فرشتگان روزی از خدا پرسیدند : بار خدایا تو که بشر را اینقدر دوست داری

 غم را چرا آفریدی؟ خداوند گفت:غم را بخاطر خودم آفریدم چون این مخلوق من

که خوب می شناسمش تا غمگین نباشد به یاد خالق نمی افتد

******************

 

 



علی یوسفی تاریخ چهارشنبه 85/7/26 ساعت 1:26 عصر

 

هر چند که رنگ و بوی زیبا ست مرا
چون لاله رخ وچو سرو بالاست مرا
معلوم نشد که در طربخانه خاک
نقاش ازل بهر چه آراست مرا
مائیم و می و مطر ب و این کنج خراب
جان و دل وجام و جامه پر درد شراب
فارغ رامید رحمت وبیم عذاب
آزار زخاک و باد و از آتش و آب

 



علی یوسفی تاریخ چهارشنبه 85/7/26 ساعت 1:26 عصر

زندگی دریا نیست ، اما زیباست . در میان من و تو فاصله ای است

گاه می اندیشم که آیا تو می توانی با لبخندی یا گوشه ی چشمی این فاصله را برداری ؟
آیا دستهای تو توانایی آنرا دارد که مرا زندگی بخشد ؟
.... آه
می بینم که تو هم به اندازه ی من خوشبختی و من به اندازه ی زیابیی تو
.... غمگین
من چه دارم که در خور تو ؟!... هیچ             من چه دارم که سزاوار تو ؟!... هیچ
                 تو چه داری ؟!... همه چیز
 
Taraneh ha groups


علی یوسفی تاریخ چهارشنبه 85/7/26 ساعت 1:26 عصر

i386777025820.gif

تولد یادت نره

i386777025820.gif



علی یوسفی تاریخ چهارشنبه 85/7/26 ساعت 1:26 عصر

سلام


پروانه کوچک به معشوقش قول داده بود که پاک ترین عطرها را برایش به ارمغان بیاورد.  صبح زود باز سیلی از نسیم به سمت دره ای دلفریب پرواز کرده ، دره از رقص گلهای رنگارنگ موج می زد مثل میدان ورزشی ازدختران در شبهای جشن ، پروانه کوچک،‌زمزمه کنان پیش میرفت و دلش از شوق تاپ تاپ می کرد. وقتی به دره نزدیکتر شد ،‌دید همه گلها کاغذی هستند. پروانه کوچک از غصه روی سنگی نشست و زد زیرگریه، موقعیکه بادستمال اشک خود را پاک می کرد چشمش به بلبل کوچولوئی افتاد که داشت گلها را بو می کرد . پروانه کوچک درحالیکه بغض گلویش را گرفته بود داد زد آهای بلبله، این گلها که طبیعی نیستند. برای چه داری آنها را بومی کنی؟ بلبل کوچولو روی زمین نشست و جوابی نداد . برای اینکه کوکش تمام شده بود .



علی یوسفی تاریخ چهارشنبه 85/7/26 ساعت 1:26 عصر

نجار
نجار پیری بود که می خواست از کار باز نشسته شود.او به کار فرمایش گفت که میخواهد ساختن خانه را رها کند و از زندگی بی دغدغه در کنار همسرش لذت ببرد.
کار فرمایش از اینکه دید کارگر خوبش میخواهد کار را ترک کند ناراحت شد.او از نجار پیر خواست که به عنوان آخرین کار تنها یک خانه ی دیگر بسازد.نجا پسر قبول کرد اما کاملا" مشخص بود که دلش به این کار راضی نیست.او برای ساختن این خانه از مصالح نا مرغوبی استفاده کرد و با بی حوصلگی به ساختن خانه ادامه داد.
وقتی کار نجار به پایان رسید کار فرما برای وارسی خانه آمد او کلید خانه را به نجار داد و گفت:((این خانه متعلق به توست.این هدیه ای است از طرف من برای تو.))
نجار یکه خورد.مایه ی تأسف بود !اگر میدانست که خانه ای برای خود میسازد.
حتما" کارش را به گونه ای دیگر انجام می داد...



علی یوسفی تاریخ چهارشنبه 85/7/26 ساعت 1:26 عصر

خداوند وقتی بندگانش را می آفرید
....با پری از مرغ پر طلا
....با قلم نوک طلا
بروی پیشانیشان نوشت قصه ی خوب سرنوشت
اما نوبت به ما که رسید
....مرغ پر طلا پرید
....قلم نوک طلا شکست
و خداوند پری از مرغ غم گرفت و بروی پیشانیم نوشت قصه ی تلخ سرنوشت
 
                    سر نوشت را نتوان از سرنوشت                         
 



علی یوسفی تاریخ چهارشنبه 85/7/26 ساعت 1:26 عصر

 

زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه همواره بجاست
خوش آن نغمه که که مردم بسپارندش به یاد
 
 
بیا در یک شب آرام و مهتابی کمی هم صحبت یک یاس باشیم
اگر صد بارقلبی را شکستیم بیا یک بار هم بااحساس باشیم
 بیا به احترام قصه عشق به قدر شبنمی مجنون بمانیم
بیا که گاه از روی محبت کمی از درد لیلی را بکاهیم


علی یوسفی تاریخ چهارشنبه 85/7/26 ساعت 12:49 عصر

Ta ra neh ha



علی یوسفی تاریخ چهارشنبه 85/7/26 ساعت 12:1 عصر

حرف دل

سلام به تو که از همه زیباتری ......   سلام به تو که از گفتن اسم مبارک و زیبا ی تو ناتوانم ......

این وبلاگ را با تمام عشقی که در درون دارم به تو تقدیم می کنم

عشق مقدس و زیبا ست ... همیشه با عشق زندگی کن تابه دنیای عشق پا بگذارید .

خواهی دید زیباتر از عشق هیچ چیز وجود ندارد . 

تقدیم به کسی که عشق در من بوجود آورد و معنای عشق را به من هدیه داد

تقدیم به کسی که هنوز عاشق نشده ... نه نه  شاید شده اما درک نمی کنه ... نه نه شاید درک می کنه ...

میدونم می خوای بگی ...دوستت دارم . میدونم عاشق شدی ... بهت بگم تو برای من معشوق هستی و خواهی بود ...

تا زمانی که میتونم نفس بکشم . تا زمانی که خداوند مهربان باشه.... و تا بی نهایت.......

تا عشق در این دنیا باشه عاشقتم

محمد امین حکیمی

 



<      1   2   3   4      >

[ خانه | مدیریت وبلاگ | شناسنامه | پست الکترونیک ]

©template designed by: www.parsitemplates.com